با توجه به آیات قرآن، انسانها در برابر دین خدا سه گروهند: برخى در باطن و ظاهر آن را مىپذیرند، اینان مؤمنان و پرهیزگارانند هر چند گاهى بر اثر تقیه به ناچار ایمان باطنى خود را کتمان مىکنند و زمینهاى براى ابراز آن نمىیابند و یا به ناچار برخلاف ایمان باطنى خود اظهار کفر مىکنند [نحل 106- غافر 28] برخى هم در باطن و هم در ظاهر منکر دین خدایند اینان کافرند.
گروه سوم، در باطن کافرند ولى اظهار ایمان مىکنند.
این تقسیم یک تقسیم طولى و در واقع محصول دو قضیه منفصله حقیقیه است و آن عبارت است از: انسان یا با ظاهر و باطن خود دین را مىپذیرد (مؤمن) یا با ظاهر و باطن آن را نمىپذیرد چنین انسانى یا هم در ظاهر و هم در باطن دین را نفى میکند (کافر) یا باطناً دین را انکار و ظاهر آن را مىپذیرد (منافق) عکس قسم سوم نیز در حال تقیه فرض دارد زیرا انسان در این حال دین را در باطن پذیرفته است گرچه در ظاهر آن را نفى میکند ولى، این قسم در حقیقت جزء مؤمنانند،(1). براین اساس کوشش مىکنیم با توضیح اجمالى از این سه گروه در آیات قرآن شما را با دیدگاه کافران، منافقان و مؤمنان در قرآن آشنا سازیم. کفر در قرآن: در روایتى از حضرت امام محمد باقر (ع) نقل شده است که هر چیزى به انکار و نفى منجر شود «کفر است»،(2) منشأ کفر کافران از دیدگاه قرآن یا به علل روانشناختى است یا به دلایل معرفتشناسى. آیات قرآن دلالت بر این حقیقت دارد که کافران یقین ندارند،(3) و از عقل، برهان و تعقل پیروى نمىکنند،(4) پارهاى از آیات عامل اصلى کفر کافران را جهل و نادانى آنان تلقى مىکند،(5) و دستهاى از آیات منشأ انکار کافران را شک مىدانند،(6) برخى از آیات نیز کافران را گروهى مىداند که از ظن و گمان پیروى مىکنند،(7) اما مهمترین علل روانشناختى انکار کافران تکبر، خودبزرگبینى و غرور شمارش شده است،(8).
از دیدگاه قرآن، کافران علاوه بر آن که از برهان و دلیل پیروى نمىکنند، براى اثبات مدعاى خود نیز دلیلى و برهانى نمىآورند،(9).
باید توجه داشت که در قرآن گاه واژه کفر به معنى فسق نیز آمده است،(10) چنان که انکار در مقام عمل هم گاهى کفر خوانده شده است،(11)
به اعتقاد مرحوم علامه طباطبایى از دیدگاه قرآن منشأ اصلى کفر کافران انکار معاد است که لازمه این انکار، انکار نبوت، وحى و دین است،(12).
براساس آیات قرآن، کفر از جمله اوصافى است که شدت و ضعف مىپذیرد و براى هر مرتبه آن اثر خاصى وجود دارد،(13).
امام صادق (ع) در روایتى جالب و خواندنى «کفر» را از دیدگاه قرآن بر پنج وجه مىدانند: 1- کفر حجود و نفى که عبارت است از نفى و انکار ربوبیت، به گفته امام صادق (ع) این گروه که معتقدند نه پروردگارى است و نه بهشت و جهنمى، از گمان پیروى مىکنند و خداوند متعال انذار این دسته را بىفایده دانسته است،(14). 2
- انکار با معرفت این کفر عبارت است از انکار منکر در حالى که به حق و حقیقت، معرفت و علم دارد. آیات ذیل به این کفر اشاره دارند: وَ جَحَدُوا بِها وَ اِسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا و با آن که دلهایشان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تکبر آن را انکار کردند،(15) و. وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى اَلَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اَللَّهِ عَلَى اَلْکافِرِینَ و از دیرباز [در انتظارش] بر کسانى که کافر شده بودند پیروزى مىجستند ولى همین که آنچه [که اوصافش] را مىشناختند برایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا برکافران باد،(16).
3- کفر و انکار نعمتهاى خداوند: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ [سلیمان گفت:] این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مىکنم و هر کس سپاس گذارد، تنها به سود خویش سپاس مىگذارد و هر کس ناسپاسى [و کفران نعمت] کند، بىگمان پروردگارم بىنیاز و کریم است،(17).
4- ترک اوامر خداوند متعال: وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ. ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوانِ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى تُفادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ اَلْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که خون همدیگر را مریزید و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید، سپس [به این پیمان] اقرار کردید و خود گواهید [ولى] باز همین شما هستید که یکدیگر را مىکشید و گروهى از خودتان را از دیارشان بیرون مىرانید و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به یکدیگر کمک مىکنید و اگر به اسارت پیش شما آیند به [دادن] فدیه، آنان را آزاد مىکنید با آن که [نه تنها کشتن، بلکه] بیرون کردن آنان بر شما حرام شده است. ایا شما به پارهاى از کتاب [تورات] ایمان مىآورید و به پارهاى کفر مىورزید؟،(18) کفر اینها بدین جهت بود که اوامر خداوند متعال را ترک کردند.
5- برائت جستن: کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ اَلْعَداوَةُ وَ اَلْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ به شما کفر مىورزیم [و از شما برائت مىجوییم] و میان ما و شما دشمنى و کینه همیشگى پدیدار شده تا وقتى که فقط به خدا ایمان آورید،(19) (اصل این حدیث در اصول کافى، ج 2، ص 389 مىباشد)
به هر روى باید توجه داشت که کفر در قرآن به یک معنا نیامده است. براى افزایش اطلاعات شما در این باب توجه به نکات ذیل سودمند است: 1- در قرآن کریم از هدایتناپذیرى کافران از تعابیرى چون: ختم (بقره 7) طبع (نحل 108)، صرف (توبه 127)، غلاف (بقره 88)، رین (مطففین 14) قفل (محمد 24) تقلیب (انعام 110)، قساوت (بقره 74، مرض (بقره 10) استفاده شده است.
2- به اعتقاد مرحوم علامه طباطبایى بعید نیست که مقصود از «اَلَّذِینَ کَفَرُوا»* در استعمال قرآنى سران کفار قریش در آغاز بعثت باشند مگر آن که قرینهاى برخلاف باشد زیرا در برخى از موارد که از عدم فایده انذار کردن و انذار نکردن کافران سخن به میان آمده است اگر بر همه کافران صادق باشد باب هدایت غیرمسلمانان بسته مىشودو این برخلاف حکمت نزول قرآن و ظواهر آیات شریفه است،(20).
3- از دیدگاه قرآن کافران با نابود ساختن سرمایه فطرت توفیق ایمان را از دست دادهاند،(21).
4- کافران بر اثر جهل مرکب خود را از اهل حق مىپنداشتند، اما قرآن کریم آنها را غرق شده در گردابهاى خطا دانسته است(22) که کارهایشان چون سرابى در زمینى هموار است که تشنه، آن را آبى مىپندارد تا چون بدان رسد آن را چیزى نیابد،(23). 5- در روایات معصومان (ع)، غفلت، شک، شبهه و گناه از ارکان کفر شمارش شده است،(24) همچنین به این حقیقت اشاره گشته که کافران اگر هنگام جهل توقف و تأمل مىکردند انکار نکرده، کافر و گمراه نمىگشتند،(25).
نتیجه آن که: کفر در قرآن به معانى متعدد آمده که یک معنى آن انکار خداوند متعال و آموزههاى الهى است و ریشه این انکار هم در ناحیه معرفتشناختى است که به جهل، شک و ظن اشاره شده و هم در ساحت روانشناختى که مهمترین آن تکبر و غرور تلقى گشته است. شرک در قرآن: به فرموده امام صادق (ع) کفر مقدم بر شرک است زیرا کفر به غیر خدا نمىخواند ولى شرک به غیر خداوند مىخواند،(26) در یک برآیند کلى از دیدگاه قرآن شرک به دو قسم اعتقادى و اخلاقى تقسیم مىشود امّا به یک نظر دقیق و ظریف شرک اخلاقى نیز به شرک اعتقادى بر مىگردد. از مجموع آیات قرآن مىتوان نکات برجسته ذیل را در این باب شمارش کرد: 1- شرکورزى نشانه بى خردى است،(27)
2- پندار وجود همانند براى خدا برخاسته از جهل و نادانى است چه اینکه براى خدا شریک و همانند پنداشتن با علم و اندیشه صحیح ناسازگار است،(28) از این رو آیات قرآن ریشه شرک را ندانستن دانسته و مشرکان را مردمى جاهل و نادان قملداد مىکند،(29)
3- شرک علمپذیر نیست یعنى شرک معلوم واقع نمىشود چون معدوم با لذات است و چیزى که معدوم با لذات است متعلق علم قرار نمىگیرد زیرا علم یک امر وجودى است و هرگز به امر عدمى تعلق نمىگیرد. خداوند متعال در سوره لقمان آیه 15 مىفرماید: «اگر پدر و مادر اصرار ورزیدند که شما شرک بورزید، به چیزى که علم ندارید از آنها اطاعت نکنید»،(30)
4- در برخى آیات «شک» نیز منشاء شرک دانسته شده است،(31)
5- پارهاى آیات حکایتگر این حقیقت است که مشرکان در جهل مرکب فرو رفتهاند یعنى در عین اینکه جاهلند خود را عالم به حقیقت مىپندارند(32)
6- بر اساس برخى از تفاسیر سه نوع جهل دست به دست یکدیگر داده و سرچشمه شرک و بت پرستى مىگردد: الف) جهل نسبت به خداوند و اینکه هیچگونه همتا، شبیه و مانند نمىتواند داشته باشد. ب) جهل انسان به مقام خویش که برتر از همه مخلوقات الهى است. ج) جهل به جهان طبیعت و بى ارزش بودن جمادات در برابر موجودى همچون انسان،(33)
7- قرآن مجید دو انگیزه براى گرایش به شرک را مهم تلقى مىکند: الف) تصور دور بودن خالق از مخلوق که خداوند متعال براى ردّ این انگیزه آیات متعددى نازل فرموده است:(34) ب) تفویض تدبیر جهان به خدایان کوچکتر که براى ردّ آن آیاتى چون: اعراف 54، یونس 31- 32 نازل شده است.
8- مشرکان علاوه بر آنکه در شرک خود از برهان و تعقل و دلیل سود نمىجویند، برهانى بر مدعاى خود نیز اقامه نمىکنند،(35)
9- از دیدگاه قرآن شرک ظلمى عظیم است، (لقمان 13) زیرا با شرک مهمترین حق و عدل یعنى عدل توحیدى از میان مىرود.
10- گاهى آیات قرآن مشرکان را همسو و همسان با کافران تلقى کرده است،(36) 11- علاوه بر انگیزه و دلایل معرفت شناختى در شرک مشرکان عوامل روانشناختى نیز در شرک مطرح است، عواملى چون حسادت(37) گناه(38) دشمنى با خداوند، پیامبر و دین(39) و.
12- بر اساس آیات قرآن توحید شجره طوبایى است که برگها و شاخههاى آن، اخلاق، عبادات و طاعتهاست ولى شرک شجره خبیثهاى است که ریشه در جهنم دارد،(40) که همواره آتش به بار مىآورد و تمام شاخههاى آن معصیت و تمام برگهاى آن گناه است. این شجره خبیثه از جهنم سر بر مىآورد و میوه آن اخلاق رذیله و کارهاى ناپسند است. از همین رو گفتهاند ممکن نیست کسى گناه کند در حالى که توحیدش، توحید ناب و خالص است چنانکه ممکن نیست کسى مطیع خدا باشد در حالى که مشرک است. در روایات آمده است که زناکار زنا نمىکند در حالى که مؤمن است و سارق دزدى نمىکند در حالى که مؤمن است.(41)(42)
13- از دیدگاه آیات روى آوردن به مظاهر شرک، زمینه ساز غفلت از یاد خداوند و ترک نماز بوده(43) و شرک به خداوند آدمى را به دلهره و هراس گرفتار مىسازد(44)
14- شرک در آیات قرآن از یک دیدگاه دو نوع است: شرک در طاعت و شرک در عبادت شرک در عبادت آن است که انسان غیر خداوند را عبادت کند و شرک در طاعت، شرکى است که آدمى ازغیر خداوند مثلاً شیطان اطاعت نماید و فرمانهاى او را اجرا کند. آیه ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ(45) ناظر به شرک در طاعت است. یعنى برخى از مؤمنان هر چند خداوند را عبادت مىکنند ولى اوامر شیطان را به کار مىبندند.(46)
15- شرک داراى مراتب است. قول به تعدد خدایان شرک ظاهرى است ولى مخفىتر از آن شرک اهل کتاب است که به قرآن و نبوت خاصه ایمان نیاوردهاند و مخفىتر از این، شرک کسى است که على رغم ایمان به خدا و قبول توحید به اسباب و وسائط نگاهى استقلالى دارد و از این رو به جاى آنکه به مسبّب الاسباب توجه کرده و به غیر خداوند دیدى واسطهاى و غیر مستقل داشته باشد، براى نوعى استقلال قائل بوده و در امور خود به آنها تکیه مىکند،(47)
به هر روى باید توجه داشت که شرک خفى با ایمان قابل جمع است(48) نفاق در قرآن در این خصوص نکات فراوانى در قرآن آمده است که طرح تفصیلى آن ممکن نیست و در اینجا تنها به ذکر چند نکته اساسى بسنده مىکنیم: 1- از دیدگاه قرآن نفاق اظهار ایمان و ابطال کفر است یعنى منافقان شهادت ظاهرى مىدهند ولى در باطن منکرند(49) 2- از دیدگاه قرآن جهل عامل اصلى نفاق است(50) 3- در برخى از آیات به تردید و دودلى منافقان نیز اشاره شده است(51) 4- شک نیز یکى از عوامل معرفت شناختى در روى آورى به نفاق است(52) 5- سرّ امتناع منافقان از ایمان به خدا و پیامبر (ص) از دیدگاه قرآن، آن است که معیار شناخت آنان در جهانبینى حس و ماده است و از این رو، ایمان به غیب و امور نامحسوس را باورى سفیهانه مىدانند و همانند کافران وحى را افسانه مىپندارند(53) منافقان بر اساس شناخت حسى و جهانبینى مادى خویش، مهاجران و انصار را که به مبدء و معاد و رسالت پیامبر (ص) مؤمن بودند، بىخرد مىدانستند و کارهاى آنان را سفیهانه تلقى مىکردند و در مقابل آنان، خود را روشنفکر تلقى مىنمودند.(54) 6- خاستگاه شک و ریب منافقان نیز قلب و دل بیمار آنان دانسته شده است(55) 7- بر اساس دیدگاه برخى از مفسران با استفاده از آیات قرآن، نفاق مصداقى از شرک است زیرا تا اصل شرک در نهان کسى پدید نیاید فتنه نفاق از او سر نمىزند چنانکه عمل منافقانه زمینه شدت شرک را نیز فراهم مىآورد. از همین رو، گفته مىشود ریا که اصل آن نفاق است درختى است که جز شرک میوه دیگرى ندارد.(56) 8- قرآن کریم همانطور که درباره کافران سخن از غرق شدن در گرداب خطاها دارد.(57)، درباره منافقان نیز سخن از غوطهور شدن در گرداب طغیان و کوردلى دارد،(58). زیرا در جنگ عقل و وهم اگر عقل به اسارت وهم در آمد وهم میدان دار صحنه ادراکى نفس مىشود و مجارى ادراک صحیح را مىبندد و چنین انسانى هرگز به اندیشه صحیح راه نخواهد یافت و اندیشههاى باطل صحنه نفس او را پر مىکند و انسان در طغیان این اندیشههاى واهى با کوردلى حرکت مىکند.(59)
9- از دیدگاه برخى آیات قرآن منافقان در برخى احکام با کافران شریکند مثلاً سقوط در آتش قهر خدا هم به منافقان نسبت داده شده و هم به کافران(60)
10- پارهاى آیات حکایتگر این حقیقتاند که منافقان در بعضى احکام با مشرکان شریکند. مانند حرمان از غفران الهى. خداوند درباره مشرکان مىفرماید که خداوند آنها را مشمول غفران خود نمىسازد(61) این عدم شمول غفران الهى را نسبت به منافقان نیز مطرح کرده و در سوره منافقون آیه 6 مىفرماید: «براى آنان یکسان است: چه بر ایشان آمرزش بخواهى یا برایشان آمرزش نخواهى، خدا هرگز بر ایشان نخواهد بخشود». آن منافق مشک بر تن مىنهد روح را در قعر گلخن مىنهد بر زبان نام حق و در جان او گندها از فکر بى ایمان او ذکر با او همچو سبزه گلخنست بر سر مبرز گلست و سوسنیست آن نبات آنجا یقین عارتیست جاى آن گل مجلسست و عشرتست (62)
در برخى از آیات قرآن منافقان از کافران بدتر تلقى شدهاند(63) سرّ این حقیقت از دیدگاه حضرت آیةالله جوادى آملى آن است که اولاً منافقان از کافران و مشرکان زیانبارترند ثانیاً منافقان هر چند مانند کافران در درون منکر دینند ولى اهل کتمان، دروغ، خدعه و استهزاء نیز هستند. کسى که کفرش کفر محض است دیگر به این پلیدیهاى نفسانى مبتلا نیست ولى کفر منافق آمیخته با این بدیها است.(64)
بررسى تمام ابعاد ایمان در قرآن در این مجال ممکن نیست، از این رو به برجستهترین آنها اشاره مىکنیم:
1- از دیدگاه قرآن، ایمان امرى اختیارى است. زیرا روشن است که امر به چیزى از سوى خداوند متعال دلالت بر مقدور بودن و در نهایت اختیارى بودن آن چیز دارد. اگر ایمان مسألهاى خارج از حوزه اختیار انسان بود، درخواست انجام آن با حکمت خداوند تنافى داشت،(65)(66)
2- ایمان از دیدگاه قرآن عبارت است از علم و معرفت یقینى توأم با تسلیم و خضوع در برابر حق(67)
3- عمل جزء ایمان نیست(68) ولى لازمه آن است به این معنا که عمل از اجزاى مقوم ایمان نمىباشد ولى عمل پیوسته و همراه ایمان حقیقى است به طورى که فقدان آن نشانگر ناخالصى و بى اثر بودن ایمان است(69)
4- در قرآن موارد ذیل به عنوان متعلقات ایمان شمارش شده است: 1- 4- غیب(70)، خداوند متعال(71)، معاد(72)، رسالت(73)، همه پیامبران(74) همه کتابهاى آسمانى(75)، امامت(76) ملایک(77)(78) 5- فواید ایمان از دیدگاه قرآن عبارتند از: رستگارى(79)، پشتوانه اخلاق(80)، استوارى و تعادل روحى (مائده 69، فتح 4، یونس 62- 63)، برکات دنیوى (اعراف 96)، عمل صالح (بقره 277، مائده 9 و نیز نکا: علامه طباطبایى. فرازهایى از اسلام، ص 238) 6- ایمان از دیدگاه قرآن قابل افزایش و کاهش است. زیرا از آنجا که معرفت مىتواند از اجمال به تفصل در آید و فهم ما به آموزهها عمیقتر گردد و همچنین تسلیم قلبى قابل شدت و ضعف بوده و نسبت به افراد متفاوت، گوناگون است، ایمان قابل افزایش و کاهش است. (آل عمران 173، انفال 2، نساء 136، توبه 124، انفال 2 و. نیز نکا: المیزان، ج 18، صص 259- 262) 7- در قرآن کریم به مقامات مختلفى اشاره شده که مؤمن در دست یافتن بدآنهاآزاد است. از این مقامات مىتوان به درجات مؤمنان یاد کرد. بررسى تفصیلى این مقامات و چگونگى تحصیل آنها در این کتاب نمىگنجد از این رو به اشارهاى اجمالى به بعضى از عناوین مقامات مؤمنان از دیدگاه قرآن بسنده مىکنیم: 1- 7- مقام تسلیم: یعنى واگذارى تمام ساحتهاى وجودى خود به اختیار و در اختیار خداوند. همان مقامى که حضرت ابراهیم آن را از خداوند طلب کرد (بقره 128) این تسلیم علاوه بر اطاعت عملى از اوامر الهى و اجتناب از محرمات باید در عواطف و اندیشههاى آدمى نیز نمودار شود. (در این باب نکا: تفسیر موضوعى قرآن کریم، حضرت آیةالله جوادى آملى، اسراء، قم، چاپ اوّل، 1377، ج 1، صص 383- 384) جز از آن خلاق گوش و چشم و سر نشنوم از جان خود هم خیر و شر گوش من از غیر گفت او کراست او مرا از جان شیرین جانتر است جان از او آمد نیآمد او ز جان صد هزاران جان دهد او رایگان جان که باشد کش گزینم بر کریم کیک چه بود که بسوزم زو گلیم من ندانم خیر الا خیر او صم و بکم و عمى من از غیر او گوش من کر است از زارى کنان که منم در کف او همچون سنان (81) 2- 7- مقام ابرار (مطففین 18- 22) به نظر مرحوم طباطبایى این مقام از والاترین مقامات ایمانى است، (المیزان، ج 1، ص 430). راه رسیدن به این مقام از دیدگاه قرآن گذشتن از آنچیزى است که به آن نیازمندیم و بخشیدن آن به دیگران (آل عمران 92) این مقام تنها مختص به بندگان خالص و خوب خداوند است (دهر 5- 6) 3- 7- مقام تقوى: قرآن با سخنهاى گوناگون و تعابیر تأمل برانگیز این مقام را مقامى ویژه و متقیان را ولى و دوست خود تلقى نموده است (جاثیه 19، انفال 34، بقره 21، حج 37 و.) بر اساس دیدگاه برخى از مفسران هر چند تقوا خود مراتبى دارد ولى مهم آن است که آدمى در تقوا سه رکن را رعایت کند: اوّل: از خدا بترسد و این خوف، خوف ساده باشد و بر اساس ترس از خدا از گناه کنارهگیرى کند. دوّم: کنارهگیرى از گناه بدین معنا که اگر گناه در وسط باشد، انسان خود را به حاشیه بکشد تا به آن آلوده نشود. سوّم: چه در آن ترس و چه در این حاشیه رفتن، مقصود و منظور، نزدیک شدن به خدا باشد. (در باب این مقام در قرآن نگاه کنید: تفسیر موضوعى قرآن، ج 11، صص 205- 219) متقى آن است کاو بیزار شد از ره فرعون و موسى وار شد قوم موسى شو بخور این آب را صلح کن با مه ببین مهتاب را (82) 4- 7- مقام اخلاص: به تعبیر لطیف محقق طوسى «پارسىِ اخلاص، ویژه کردن باشد» (اوصاف الاشراف، ص 65) یعنى انسان قلبش را مخصوص حق کند تا احدى جز مقلب القلوب در حرم دل او راه نیابد. از نظر قرآن کریم اخلاص جوهره اصلى آدم است که بسیارى از اوقات در زیر حجاب هوا و هوس پنهان و پوشیده مىماند (لقمان 32) از نظرگاه آیات قرآن تنها فرمان و درخواست خداوند از آدمى همین اخلاص است که اگر حاصل آید همه آنچه را که لازم است با خود دارد. (بیّنه 5) کسى که امید لقاى حق دارد و مشتاق جمال و جلال الهى است، باید مؤمن باشد و عمل صالح انجام دهد و در کار خود چه در بخش اعتقاد و چه در بخش عمل شرک نورزد (کهف 110)، (در باب اخلاص نکا: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 11، صص 253- 258) هر چه کارى از براى او بکار چون اسیر دوستىاى دوستدار گرد نفس دزد و کار او مپیچ هر چه آن نه کار حق هیچ است هیچ پیش از آنکه روز دین پیدا شود نزد مالک دزد شب رسوا شود. ((مثنوى 2 1062- 1064)
پىنوشت
(1) (نگا: تسنیم، ج 2، صص 249- 250)
(2) (میزانالحکمه، ج 8، ص 399، ح 17391)
(3) (طور 36)
(4) (المیزان، ج 15، ص 222)
(5) (توبه 97- اعراف 138- احقاف 23)
(6) (ابراهیم 10)
(7) (بقره 78)
(8) (نگا: اعارف 77- المیزان، ج 17، ص 402)
(9) (مؤمنون، 117)
(10) (آل عمران، 97- المیزان، ج 2، ص 202)
(11) (نحل 13- المیزان، ج 12، صص 315- 316)
(12) (المیزان، ج 15، ص 187)
(13) (نساء 138- مائده 64 و 68- تفسیر تسنیم، ج 2، ص 222)
(14) (بقره 78)
(15) (نمل 14)
(16) (بقره 89)
(17) (نمل 40 و نیز نگا: ابراهیم 7- بقره 152)
(18) (بقره 84 و 85)
(19) (ممتحنه 4 همچنین نگا: ابراهیم 22- عنکبوت 25)
(20) (المیزان، ج 1، ص 52)
(21) (انعام 12)
(22) (بقره 81)
(23) (نور 39)
(24) (میزانالحکمه، ج 8، ص 400، ح 17399 و 17400 و ص 404)
(25) (همان، ج 2، ص 153، ح 2813- 2814)
(26) (میزان الحکمة، ج 8، ص 399، حدیث 17394)
(27) (بقره 170)
(28) (بقره 22)
(29) (روم 30- 32، یوسف 39- 40، بقره 118 و 113)
(30) (در این باب نگا: تفسیر موضوعى قرآن، آیةالله عبدالله جوادى آملى، مرکز نشر فرهنگى رجاء چاپ دوّم، بهار 1366، ج 4، صص 138- 139)
(31) (نمل 66، هود 62، 110)
(32) (یس 6، 9- 10، روم 59)
(33) (نگا: پیام قرآن، ج اوّل، صص 86- 87)
(34) (نگا: ق 16، زمر 36، غافر 60، آل عمران 29)
(35) (مؤمنون 117)
(36) (توبه 30 و المیزان، ج 4، ص 371)
(37) (نساء 54)
(38) (آل عمران 112)
(39) (مدثر 11- 25)
(40) (صافات 64- 65)
(41) (بحارالانوار، ج 66، ص 63، حدیث 7 و 8 و ص 67، حدیث 17، کافى، ج 2، ص 32، حدیث اوّل)
(42) (در این باب نگا: تفسیر موضوعى قرآن، آیةالله عبدالله جوادى آملى، مرکز نشر فرهنگى رجاء، تهران، چاپ اوّل، 1373، ج 7، ص 384)
(43) (مائده 91)
(44) (بقره 113)
(45) (یوسف 106)
(46) (نگا: المیزان، ج 11، ص 280)
(47) (نگا: المیزان، ج 2، ص 202 و ج 4، ص 371)
(48) (المیزان، ج 11، ص 276)
(49) (منافقون 1- 3، آل عمران 167 و المیزان، ج 9، ص 325 و ج 19، ص 278)
(50) (توبه 97)
(51) (نساء 143 و المیزان، ج 5، صص 116- 117)
(52) (ص 8 و ابراهیم 9)
(53) (نحل 22)
(54) (تفسیر تسنیم، ج 2، ص 278)
(55) (توبه 45 و تفسیر تسنیم، ج 2، ص 137 و المیزان، ج 5، ص 118)
(56) (تفسیر تسنیم، ج 2، ص 262)
(57) (بقره 81)
(58) (بقره 15)
(59) (نگا: تفسیر تسنیم، ج 2، ص 291)
(60) (نساء 140)
(61) (توبه 113 و نساء 116)
(62) (مثنوى 2 268- 271)
(63) (نساء 145)
(64) (تفسیر تسنیم، ج 2، صص 246- 250)
(65) (نگا: بقره 41، 91، 186، نساء 136، آل عمران 179 و.)
(66) (در این باب مراجعه کنید به نظریه ایمان، محسن جوادى، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامى قم، چاپ اوّل، زمستان 76، صص 185- 192)
(67) (حجرات 15، دخان 9- 8، نمل 3، لقمان 4، سبا 6، حج 54، روم 56)
(68) (عصر 3، نساء 124، سجده 18- 20)
(69) (انفال 3- 4، بقره 177 و نیز نگا: المیزان، ج 18، ص 158)
(70) (بقره 2- 3)
(71) (نساء 162، اعراف 158، مجادله 22)
(72) (مجادله 22، نساء 162)
(73) (اعراف 158، حجرات 15)
(74) (نساء 171، آل عمران 179)
(75) (بقره 4- 121، 136، آل عمران 119)
(76) (مائده 3، 55، 67)
(77) (بقره 117)
(78) (براى توضیحات تفصیلى در این باب نکا: نظریه ایمان صص 201- 246)
(79) (صف 10- 11)
(80) (توبه 109، عنکبوت 41 و نکا: بیست گفتار، مرتضى مطهرى دفتر انتشارات اسلامى قم، چاپ پنجم، آذرماه 59، صص 151- 155)
(81) (مثنوى 5 1677- 1682) (82) (مثنوى 4 3446- 3447) (83)