این سؤال به نحو عامترى در مود تمامى تفاوتها مطرح است و یکى از مواردش مورد سؤال است. سیاه و سفید، قد کوتاه و بلند، سالم و مریض، کور و بینا، پول دار و فقیر، حاکم و محکوم، ظالم و مظلوم و هزاران مورد دیگر نیز مطرح هستند.
آنچه مذموم است و خداوند از ان مبرا است، تبعیض (تفاوت نابجا) است که به هیچ عنوان اثرى از آن در نظام خلقت یافت نمىشود. آنچه هست، تفاوت است. به عبارت دیگر: تبعیض از ناحیه دهنده است و تفاوت، مربوط به گیرنده، مثلاً دو ظرف آب، یکى ده لیتر و دیگرى پنج لیتر جاى مىگیرد. منشأ اختلاف تفاوتى است که آن دو ظرف از نظر گنجایش و استعداد دارند. این تفاوت است، نه تبعیض آن چه ناروا است، تبعیض است، نه تفاوت.
معناى عدل در مورد خدا عبارت است از رعایت استحقاقها و اِفاضه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال وجود دارد. بنابراین عدل همان اعطا و فیض عام است، بدون هیچ گونه امساک یا تبعیضى. شاید بگویید که قبل از آفرینش، مسئله گنجایش ظرفها مطرح نمىشود، چون هنوز ظرفى نیست، در جواب باید بگوییم که قبل از آفریده شدن یک نوزاد، مسئله گنجایش مطرح است. از نظر موارد توارثى که از پدر و مادر منتقل مىشود و شرایطى که نطفه بسته مىشود و غذاهایى که خورده شده و هزاران چیز دیگر که باعث تفاوتهاى ژنتیکى و موروثى در فرزند مىشود که از جمله تفاوت در استعدادها است.
با توجه به این مطالب، مقتضاى حکمت و عدل الهى این نیست که همه مخلوقات را یکسان بیافریند، بلکه اقتضاى حکمت الهى این است که جهان را به گونهاى بیافریند که موجودات مختلف، متناسب با هدف نهایى باشند. اجزاى عالم اشیا بسان وجود واحدى هستند که بین آنها تناسب کامل برقرار است و هر جزء به این عنوان که جزئى از یک مجموعه هستند و کارکرد خاصى از آنها انتظار مىرود، متناسب با آن وظیفه، خاصیت مخصوصى دارد. مثل استخوان سخت است و دیگرى نرم و لطیف. البته این نکته را نیز باید توجه داشت که از هر انسانى به اندازه توان و استعداد او خواستهاند و تکلیف شده است. هم چنین نباید جهان دیگر را که کمبودها و نقصانهاى غیر ارادى و اکتسابى انسانها در آن جبران مىشود، فراموش کرد.
جهان چون چشم و خط و خال و ابرو است
که هر چیزى به جاى خویش نیکوست
اساساً اگر تفاوت وجود نداشته باشد، کثرت و تنوع نخواهد بود و اگر کثرت و تنوع نباشد، دیگر مجموعه و نظام مفهومى نخواهد داشت. در مورد فلسفه اختلافها براهین فلسفى اقامه شده است که مىتوانید با رجوع به کتب مربوطه از آنها آگاهى یابید، از جمله عدل الهى استاد شهید مرتضى مطهرى(ره) بحث تبعیضها.
شفاعت از ماده "شفع" به معناى زوج، در مقابل ماده وتر به معناى فرد گرفته شده و به معناى این است که شخص در کنار فردى دیگر قرار گیرد و با وساطت خود او را در رسیدن به خواسته و حاجتش یارى دهد.
شفاعت در محاورات عرفى و گفت گوى روزمره مردم غالباً به معناى وساطت و درخواست شخص آبرومندى از بزرگى براى عفو مجرمى یا ترفیع درجه و پاداش خدمتگزارى به کار مىرود.
شخصى که متوسل به شفاعت مىشود، نیروى خود را به تنهایى کافى نمىبیند، به این جهت نیروى خود را با نیروى شفیع ضمیمه مىکند، در نتیجه آن را چند برابر نموده تا زودتر به آن چه مىخواهد نایل شود.
معناى اصطلاحى شفاعت عبارت است از: وساطت یک مخلوق میان خداوند و مخلوق دیگر، چه در دنیا و چه در آخرت، چه وساطت در رسانیدن خیر و چه وساطت در دفع شر و ضرر.
یکى از مظاهر رحمت گسترده خداوند، مغفرت و آمرزش است. مغفرت و آمرزش الهى مانند هر رحمت دیگر خداوند از طریق راهکارهاى خاص و براساس قانون و نظام اسباب و مسببات به بندگان مىرسد. به عنوان مثال، همان گونه که رحمت هدایت الهى، از طریق وسائط به مردم مىرسد و انبیا و وحى الهى و کتب آسمانى (که براى هدایت مردم فرستاده شدهاند) وسائط هدایت و واسطه خروج از ظلمات به نور هستند، رحمت مغفرت و آموزش الهى نیز از طریق راهکارهاى خاصى به مردم مىرسد، یعنى فیض مغفرت الهى از قانون و نظام اسباب و مسببات مستثنى نیست و از طریق اسباب و وسائط به بندگان مىرسد.
شفاعت در مغفرت عبارت است از "وساطت در رسیدن مغفرت و آمرزش الهى به بندگان گنهکارى بنابراین حقیقت شفاعت، رسیدن فیض مغفرت و آمرزش الهى از طریق مجارى و اسباب آن به بندگان است.
به تعبیر استاد شهید مطهرى، شفاعت در حقیقت همان مغفرت الهى است که وقتى به خداوند (که منبع و صاحب خیرها و رحمتها است) نسبت داده شود، با نام "مغفرت" خوانده مىشود و هنگامى که به وسائل و مجارى رحمت منسوب مىگردد، نام شفاعت به خود مىگیرد.(1)
بنابراین در شفاعت، شفیع میان خداوند و بنده گنهکار واسطه مىشود و سبب مىشود که آمرزش و مغفرت الهى شامل حال گنهکار شود تأکید بر این مطلب از آن جهت مهم است که بین توحید افعال و "فعال ما یشاء" بودن خداوند و این که همه چیز به اراده و خواست او تحقق مىیابد و موضوع شفاعت، هیچ گونه تنافى وجود ندارد.
شرایط شفاعت: شفاعت اولیاى الهى در روز قیامت براى گنهکاران و واسطه شدن آنان در رساندن رحمت و مغفرت و آمرزش الهى، بدون حساب نیست، بلکه این که کسانى مورد شفاعت قرار گیرند، متوقف بر شرایطى است که در آیات و روایات بیان شده است.
فلسفه شفاعت این است که روزنه امید به سوى افراد مجرم گشوده شود و احساس نمایند که اگر در برنامههاى غلط خود تجدید نظر کنند، راه نجاتى براى آنان هست، به همین منظور در قوانین جزایى و کیفرى ملتها نیز قانون عفو و بخشیدگى وجود دارد. انسان وقتى دچار گناهى شد، اگر هیچ راه برگشت براى خود ندید، به فساد و طغیان خود ادامه مىدهد.
از جهت دیگر مقام شفاعت کنندگى باعث ترقى تکامل انسان مىشود، بدین معنا که انسان وقتى بداند ایمان، شهادت، علم، تقوا، جهاد، توبه و محبت به پیامبر و اهل بیت انسان را به مقام شفاعت کنندگى مىرساند، مىکوشد به این مقام دست پیدا کند، پس اعتقاد به شفاعت هم براى اهل معاصى و هم براى دیگران آثار مثبت و مفید دارد.
پىنوشتها:
1 - مجموعه آثار، ج 1، ص 259.
خداوند بى نیاز است و قدرت بى انتها دارد، لیکن اراده کرده که همة کارها را از راه اسبابش انجام دهد. امام صادق(ع) فرمود: "خداوند امتناع دارد که امور عالَم را جارى کند مگر از راه سبب ها".[5]
البته باید توجه داشت که قوانین جهان آخرت با قوانین حاکم بر دنیا کاملاً متفاوت است و در آن جا از طبیعت دنیا خبرى نیست. با انقراض عالم و پایان یافتن عمر دنیا همه چیز و همه کس از میان مى رود و تمام امور دنیوى و شئون حیاتى و با همة قوانین و مقررات تکوینى اش خاتمه پیدا مى کند، سپس به ارادة خالق توانا، جهان نوسازى مى شود و قوانین و مقرّرات جدیدى بر آن حاکم مى گردد که با قوانین و مقررات دنیا قابل مقایسه نیست. در قیامت عذاب الهى یا نعمت هایى که به انسان مى رسد، تجسم اعمالی است که در دنیا انجام گرفته است.
قرآن مى فرماید: "در قیامت هر انسانى تمام اعمال خوب خود را که در دنیا انجام داده است، حاضر مى یابد و همچنین اعمال بد خود را. دوست دارد بین او و اعمال بدِ تجسم یافته اش، نهایت درجةدورى فاصله باشد".[6]
پس خداوند در عین بى نیازى و داشتن قدرت مطلق خواسته است تمام کارها را از راه سبب هایش انجام دهد. افزون بر این در قیامت مسئلة طبیعت و اسباب مسبّبات مطرح نیست بلکه هر چه آن جا پیش مى آید، همه نتیجه و تجسم کار هایى است که در دنیا انجام داده ایم. قرآن فرمود: "هر کس هموزن ذرّه اى کار خیر انجام دهد، آن را مى بیند، و هر کس هموزه ذرّه اى کار بد کرده، آن را مى بیند".1[7]
[5]بحارالانوار، ج 2، ص 90، حدیث 14.
[6]آل عمران (39) آیة 30.
[7]زلزله (99) آیة 7 _ 8.