اگر خدا عالم به اعمال خوب وبد ما هست چرا ما را خلق کرده است؟

 

در پاسخ به این  پرسش باید ابتدا درک فلسفى درستى از وجود و هستى داشته باشیم و سپس به تبیین رابطه آن با فیاضیت مطلقه الهى بپردازیم:

(1) در چشم‏انداز و تحلیل فلسفى وجود کمال و خیر عین یکدیگر و نقص شر و عدم یکى بیش نیستند. بنابراین وجود بنفسه خیر و کمال و بهتر از نیستى است.

(2) خداوند واجب‏الوجود بالذات و واجب بالذات واجب من جمیع‏الجهات است. یعنى همه کمالات وجودى را به طور مطلق‏دار است. بلکه عین همه آنهاست و از هرگونه نقص کاستى و عیبى پیراسته است.

(3) ازجمله کمالات مطلقه فیاضیت على‏الاطلاق است. درک این ویژگى و پیامدهاى آن درفهم درست مساله موردبحث نقش جدى و اساسى دارد. در این‏جا باید مفهوم فیاضیت را به درستى فهم کرد. براى فیاضیت لااقل دو معنا مى‏توان به دست آورد: الف) اعطاى وجود به هرچیزى که امکان وجود دارد. زیرا باتوجه به اینکه وجود خیراست اگر چیزى امکان هست شدن داشته باشد و به او اضافه وجود نشود خارج از دوصورت نیست: 1- یا فاعلى توانا وجود ندارد که به آن هستى دهد.

2- یا فاعل توانمندى هست که از افاضه وجود خوددارى کرده است و هر دو در مورد خداوند محال است. زیرا: اولا خداوند قدرت و توان افاضه وجود به هرممکن‏الوجودى را دارد چون داراى قدرت مطلقه است.

 ثانیا خوددارى از افاضه وجود با توجه به خیربودن وجود بخل است و بخل خلاف فیاضیت مطلقه الهى است

 شرایط کمالات ممکنه برتر را براى امور موجود فراهم ساختن. این نیز چیزى است که خداوند درنظام هستى قرارداده وجریان هستى را به سمت کمال نهایى به جریان انداخته و تمام شرایط کمال را براى موجودات فراهم کرده است.

 البته کمال درغیرانسان به نحو غیراختیارى است و لوازم تکوینى دارد و درمورد انسان اختیارى است ولوازم تکوینى و تشریعى خاص خود را دارد و خداوند همه لوازم آن را فراهم نموده است.

بنا بر این آفرینش انسان  برای آگاهی از خوب و بد اعمال او نبوده تا این اشکال طرح شود که خدا آگاه است پس نیازبه آفرینش نبود.در عین حال هدف از آفرینش آن است که انسان در پرتو اعمال خوب و شایسته به کمال واقعی و حقیقی دست یابد و این هدف در مورد انسان در سایه انتخاب و اختیار صورت می گیرد و چون مسئله اختیار در مورد انسان مطرح می شود. عمل نیک و بد هر دو در مورد او امکان دارد.

لازمه فیاض بودن خداوند آن نیست که همه را یکسان بیافریند بلکه چون فیض خداوند مطلق است و بر همه به صورت یکسان می رسد.اما  موجودات جهان هستی با تفاوت هائی که دارند به صورت مختلف از فیض الهی بهره مند می شوند.

 

چرا خداوند انسان را بدون اختیار آفرید؟

در پاسخ به این سؤال می توان گفت:

انسان دارای دو نوع حیات است:
1- حیات حیوانى و مادى:
این نوع حیات بین انسان و حیوان مشترک است و امورى از قبیل خوردن، آشامیدن و راه رفتن جزء این حیات است. در این گونه حیات اختیار راه ندارد، زیرا اوّلاً: قبل از خلقت کسى نیست تا به او اختیار داده شود که خلق شود یا نشود.
اختیار دادن در خلق شدن، منوط است به این که کسى باشد تا از او سؤال شود دوست دارى خلق شوى یا نه! اگر آفریده شده باشد، دیگر سؤال از خلقت اختیارى بى فایده است، چون تحقق یافته است.
ثانیاً: طبق قانون علیّت هرگاه علت تامه براى وجود معلول مهیّا شود، معلول حتماً موجود خواهد شد. معلول در اصل وجود خویش هیچ گونه نقشى ندارد. این قاعده در اصطلاح فلسفه جبر عِلّى و معلولى نامیده مى شود؛ یعنى آفرینش انسان مانند همه حوادث و پدیده‏ها بر اساس قانوت علیّت است و معلول و پدیده در به وجود آمدن خود، هیچ نقشى ندارد.
2- حیات انسانى و معنوى که حیات فکرى و عقلائى است از مختصات آدمى است.
بدین جهت خداوند او را بر سایر مخلوقات برترى داده است. این حیات اختیارى بوده و انسان چنان آفریده شده که با اختیار خویش توانایى آن را داد که در مسیر تکامل قدم نهاده و به جایى رسد که جز خدا نبیند، یا آن قدر سقوط کند که مانند حیوان بلکه بدتر شود.
دعوت اسلام به سمت همین حیات اختیارى است: «یا ایّها الّذین آمنوا استجیبوا للَّه و للرسول إذا دعاکم لما یحییکم؛ اى کسانى که ایمان آوردید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامى که شما را به سوى چیزى مى خوانند که مایه حیاتتان است».(1)

بنابر این درست است که انسان به اختیار خود نیامده است اما بدین معنا نخواهد بود که هیچ اختیاری در کیفیت زندگی خود و به جائی که خواهد رسید نداشته باشد.
جمادات، گیاهان، حیوانات و ملائک و انسان هر کدام در مرتبه‏اى از کمال قرار دارند و اشرف مخلوقات انسان مى باشد که تمامى کمالات در وجود او به ظهور رسیده و یا به صورت بالقوه موجود مى باشد که با سعى و اختیار خویش به آن‏ها فعلیّت مى بخشد. هر کدام از موجودات به فراخور مرتبه وجودى خویش به وجود آمده‏اند و جماداتى مثل سنگ قابلیت حیوان شدن را ندارند و حیوان را قابلیّت انسان شدن نیست.
آدمى با توجه به قابلیت‏هاى نهاده شده از سوى خداوند در وجود وى آفریده شده است.
هر چند انسان‏ها به غیر اختیار خویش آفریده شده‏اند، لکن برترین مخلوقات هستند تا بدانجا که خداوند بعد از نقل مراحل خلقت انسان، خود را بدین صورت توصیف مى نماید: «فتبارک اللَّه احسن الخالقین؛ بزرگ است خدایى که بهترین خلق کنندگان است».(2)
خداوند برترین خلق کننده است، چون برترین مخلوقات را آفریده است. این برترى باید عاملى براى مباهات و خشنودى ما باشد، نه عامل یأس و دلتنگى.. حال آدمى که در بالاترین مرتبه خلقت قرار دارد و خداوند او را مختار آفریده است، بدین معنا که توانایى انجام کارهاى خیر و شر را دارد، باید از نعمت‏هاى الهى در مسیر کمال بهره جوید و از استفاده در مسیر ناصحیح پرهیز نماید.
پى نوشت‏ها:
1. انفال (8) آیه 24.
2. مؤمنون (23) آیه 14.