چرا دیه زن کمتر از دیه مرد است ؟آیا این قانون برای گذشته نیست؟
جواب: دیه در اسلام بر معیار ارزش معنوى مقتول نیست، بلکه مربوط به مرتبه بدن انسان است. دیه یک انسان بى سواد با دیه یک انسان عالم یک اندازه است. همین طور دیه یک مرد با تقوا، با دیه یک مرد بى تقوا بنابر این جهات معنوى از قبیل علم، تقوا و سیادت تأثیرى در مقدار و کم و زیادى دیه ندارد.
پس دیه مربوط به مرتبه بدن انسان است وبه آن خون بها مىگویند.
حال باید دید چرا دیه زن نصف دیه مرد است؟ چرا در اسلام به عنوان قانون، دیه زن نصف دیهمرد قرار داده شده است؟
در قرآن آیهاى تصریح ندارد که دیه زن نصف دیه مرد است، ولى درباره قصاص فرموده: «الانثى بالانثى؛(1) زن در مقابل زن قصاص مىشود». این آیه دلالتى بر دیه ندارد.
اما فرقى بین زن و مرد در قصاص از این آیه و آیه «ان النفس باالنفس».(2) استفاده مىشود که بحث مفصل دارد.
در روایات آمده است: امام صادق(ع) فرمود: «دیة المرأة نصف دیة الرجل؛(3) دیه زن نصف دیه مرد است».
در روایات اهل سنت نیز آمده است: «دیة المرأة على النصف من دیة الرجل؛(4) دیه زن نصف مقدار دیه مرداست».
حکم دیه در اسلام با توجه به تفاوت بین زن و مرد تدوین شده است و این تفاوت نه بر منزلت مرد مىافزاید و نه از مقام زن مىکاهد. (5) تفاوت مرد و زن به خلقت آنان بر مىگردد و جنبه خلقى و فطرى دارد.
خلقت مرد ازجهاتى متفاوت از خلقت زن است.
مرد از توانمندى جسمى و روحى ویژهاى برخوردار است، بر خلاف زن که جنبه عاطفه و احساس او غلبه دارد. بر این اساس وظائف سختترى بر مردان تحمیل شده است، از قبیل کار و تلاش براى تأمین غذا و پوشاک و مسکن و سائر لوازم زندگىِ و ایجاد امنیت و نگهدارى خانه و خانواه و دفاع از آنان در برابر تهاجم بیگانگان و حفظ و نگهدارى جامعه و اداره اجتماع و حفظ و امنیت و نگهدارى خانه و خانواده و دفاع از آنان در برابر تهاجم بیگانگان و حفظ و ایجاد امنیت اجتماعى، که همه وظائف سختى است که بر اساس توانایىهاى مرد بر دوش او سنگینى مىکند. زن نیز بر اساس توانایى وجودى خود وظائف متناسب دارد.
آیه شریفه «الرجال قوّامون على النساء بما فضل اللَّه بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم؛ (6) مردان بر زنان حاکم اند، به جهت فضیلتى که خداوند به آنان داده و به جهت خرج هایى که بر گردن آنان نهاده شده است» ناظر به تفاوت خلقى مرد و زن دارد، جعل قوانین همیشه جنبه عامّ و کلّى دارد، چون مردان غا لبا این چنین اند و زنان غالباً آن چنان هستند، این احکام قرار داده شده است.
وظائف مرد به گونهاى جدا از وظائف زن مىباشد و باعث شده است که ارزش اجتماعى و وجودى او بیشتر از ارزش اجتماعى و وجودى زن باشد، نه ارزش انسانى، زیرا ارزش انسانى مرد با ارزش انسانى و معنوى زن یکنواخت است. هر دو انساناند. مرد انسان کاملى است و زن نیز با ویژگى هایش انسانى کامل است.
اگر زن یا مرد ویژگىهاى خود را نداشتند، کامل نبودند. کمال مرد به مرد بودن او است و کمال زن به زن بودن او.
بنابر این از جهات معنوى و توانایى رسیدن به کمالات اخلاقى هر دو مساوىاند.
در دیه جهات معنوى و کمالات قاتل و مقتول تأثیرى ندارد، بلکه دیه، بهاى ارزش وجودى مقتول است. اگر مقتول مرد باشد، دیه او بیشتر است، به جهت توانایىها و وظائف سنگینى که بر عهده او بوده و فعلا بر اثر قتل به جا مانده است. اگر مقتول زن باشد، دیه او کمتر است به جهت ارزش وجودى او. این تفاوت است، نه تبعیض. بین تفاوت و تبعیض بسیار فرق است. کارگرى که از توان کارى بیشترى بهرهمند است، تفاوت دارد با کارگرى که ضعیف است و توانایى کارهاى سنگین را ندارد. مزد آنان فرق مىکند. اگر کارفرما یک کارگر قوى و یک کارگر ناتوان را به طور مساوى مزد بدهد، به حق کارگر قوى ظلم کرده و این کار بى عدالتى فاحش است. اگر خداوند متعال دیه مرد و زن را به طور مساوى قرار مىداد، با عدالت سازگار نبود.
این که گفته شود در زمان ما زنان در تحصیل و کسب درآمد و مقامات علمى به درجات بالایى دست یافتهاند؛ اینها امتیازات معنوى است و در دیه این گونه امتیازات لحاظ نمىشود.
ثانیا کارهایى که زنان درجامعه بر عهده دارند، غالبا کارهاى سبک است، از قبیل کار با کامپیوتر یا پزشکى یا کارهاى علمى، که غالبا کارهاى طاقت فرسایى نیستند، ولى کارهایى از قبیل معدن بنایى، آهن ریزى ساختمان، جوشکارى روى اسکلت برجهاى بلند و یا دفاع در مقابل دشمن در مرزها و... کارهاى سختى است که غالبا زنان نمىتوانند از عهده آنها بر آیند.
.
پى نوشتها:
-1 بقره (2) آیه 178.
-2 مائده (5) آیه 45.
-3 وسائل الشیعه، ج 19، ص 151.
-4 کنز العمال، ج 15، ص 57.
-5 با استفاده از زن در آیینه جلال و جمال، آیت اللَّه جوادى آملى، ص 355، با تلخیص و اضافات.
-6 نساء (4) آیه 34.
آیا در عالم آخرت روح جدا از جسم است یا همراه جسم ودر هر دوحالت چگونه است ؟
گروهى از متکلمان (دانشمندان علم عقاید و جهان بینى ) معاد راجسمانى دانسته و به وجود روحى جز جسم و مکانیسم بدن معتقد نیستند. درحقیقت روح در نظر آنان , جسم لطیفى است که در بدن سریان دارد. این گروه ,انسان را صرفاً یک موجود مادى مى پندارند و به چیزى جز بدن , عقیده ندارند.
اما گروهى از فلاسفه و پیروان مکتب <مشّاء> تنها به معاد روحانى معتقدند ومى گویند: پس از مرگ , علاقه روح نسبت بدن قطع مى گردد, ولى از آن جا که روح موجود پیراسته از ماده است , فنا و نیستى به آن راه ندارد و پس از قطع علاقه از بدن , باقى و جاوید خواهد ماند.
گروهى از حکما و عرفا به هر دو معادمعتقدند و مى گویند: روح در سراى دیگر به بدن بازگشت مى کند.
آیات قرآن از نظریه اخیر پشتیبانى مى کند و قرآن به روشنى گواهى مى دهدمعاد انسان ها روحانى و جسمانى است و جسمى که روح به آن تعلق خواهدگرفت , همان جسم عنصرى است که مبدأ یک رشته فعل و انفعال هاى فیزیکى و شیمیایى مى باشد.(1).
قرآن مجید در پاسخ کسانى که زنده شدن استخوان ها را یک امر محال مى پنداشتند مى فرماید: <قل یحییها الذى انشأها اوّل مرهء و هو بکل خلق علیم ;بگو: استخوان ها را آن کس که آن ها را براى بار نخست آفرید, زنده مى کند و او به همه ءمخلوقات خود دانا است >.(2)
در آیات مختلفى قرآن مجید, بر امکان تحقق زندگى مجدد انسان و معادجسمانى تأکید مى کند; گاهى از طریق توجه دادن به زندگى نخست , بار دیگر بانشان دادن صحنه رستاخیز در زمین هاى مرده و گاه با ارائه نمونه هایى از احیاى مردگان و در مواردى با ذکر احیاى برخى از مردگان , مانند غُرَیر و یا مرده نمایان ,مانند اصحاب کهف و زنده شدن مرغانى که به وسیله ابراهیم سر بریده شدند,
تعجب مشرکان و مخالفت آن ها در مسئله معاد, بر سر همین مطلب بود که چگونه وقتى ما خاک شدیم و خاک ما در زمین گم شد, دوباره لباس حیات در تن مى کنیم ؟! آن ها مى گفتند: چگونه این مرد به شما وعده مى دهد وقتى که مردیدو خاک شدید, بار دیگر به زندگى باز مى گردید؟!(3)
قرآن مجید کراراً خاطر نشان می کند: انسان در قیامت از قبر خارج مى شود.(4)
بدیهى است قبر مربوط به معاد جسمانى است . توصیف هاى زیادى که درقرآن مجید از مواهب مادى و معنوى بهشت کرده است , همه نشان مى دهدمعاد, هم در مرحله جسم و هم در مرحله روح تحقق مى پذیرد و گرنه حور وقصور و انواع غذاهاى بهشتى و لذائذ مادى , در کنار مواهب معنوى معنا ندارد.
از روایات معصومان نیز معاد جسمانى و روحانى استفاده مى شود. على (ع)می فرماید: مردگان را از دل گورها و لانه هاى پرندگان و خانه هاى درندگان ومکان هاى هلاک کننده بیرون مى کند, در حالى که به سوى فرمان خدا مى شتابند و به محل بازگشت خود مبادرت مى نمایند.(5)
در مود معاد جسمانى , از سوى محققان تصاویر مختلفى ذکر شده است .(6)
پاورقی
1.جعفر سبحانى , معاد انسان و جهان , ص 178 با تلخیص
2.یس( 36) آیه 79
3.مؤمنون (33 آیه 35
4.یس (36 آیه 51
5-نهج البلاغه , خطبه 82
6-محمد باقر شریعتى سبزوارى , معاد در نگاه وحى و فلسفه , ص 190ـ 200
-آیا انسان در قیامت با همین اندام جسمانی وارد بهشت یا دوزخ خواهد شد یا فقط با روح و جان خود حضور می یابد؟
پاسخ.عقیده صحیح در مورد معاد آن است که آن هم روحانی و هم جسمانی است .در این میان نظرات دیگری نیز وجود دارد .هم چنین در کیفیت معاد جسمانی نیز اختلاف نظر وجود دارد.
مرحوم علامه مجلسى مىگوید: معاد جسمانى از امورى است که همه صاحبان ادیان در آن اتفاق نظر دارند و از ضروریات دین محسوب مىشود و منکران آن از زمره مسلمین خارجند، آیات کریمه قرآن در این زمینه صراحت دارد و قابل تأویل نیست و اخبار در این زمینه متواتر است و قابل انکار نمىباشد.(1)
اینان مىگویند: درست است که کانون پاداش و کیفر و لذّت و ألم، روح است، ولى ما می دانیم که روح، بسیارى از لذّتها و آلام را از طریق چسم دریافت مىکند. بنابراین، باید معاد جسمانى باشد همان طور که ظاهر آیات و روایات بر همین امر دلالت دارد آیاتى از قبیل:
1- «أیحسب الانسان أن لن نجمع عظامه بلى قادرین على ان نسوّى بنانه؛
آیا انسان مىپندارد که استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد، آرى قادریم که حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب کنیم».(2)
2- بگو همان کسى آن را زنده مىکند که نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقى آگاه است».(3)
3-خداوند کسانى که در قبرها هستند را زنده مىکند.(4)
4-در صور دمیده مىشود پس همه از قبرها به سوى پروردگارش شتابان مىروند.(5)
مراد از جسمانى بودن معاد:
بعضىها جسمانى بودن معاد را به معناى این مىدانند که جسم انسان با همین خصوصیات مادى که براى این دنیا خلق شده و پیوسته در تحول است که گاهى استخوانش مىشکند، دیوانه مىشود، احتیاج به تخلیه و دفع فضولات دارد، سرما مىخورد، گرمازده مىشود، خسته مىشود، پیر مىشود و... در آخرت هم با همین خصوصیات زنده خواهد شد. بدن اخروى عین بدن دنیوى است.
اما جسمانى بودن به این معنا که قابلیت براى بقا و جاودانگى ندارد بدون شک هیچ یک از معتقدان به معاد جسمانى ملتزم نمىشوند، جسمى که در دنیا بود با همان وضعیت بر نمىگردد، بلکه منظور بازگشت آن به گونه دیگر خواهد بود به طورى که از جهت شباهت عین جسد اول باشد و از جهتى مثل آن است. به طورى که هر کس این قالب را ببیند بگوید این، فلانى است، آن فلان شخص دیگر است. به تعبیر دیگر مادى بودن در قیامت و آخرت مادیتى خواهد بود که با قوانین مربوط به آن جا سازگار باشد به نحوى که قابلیت جاودانگى داشته باشد و فضولات نداشته باشد و موجب خستگى و ملالت نباشد.
صدرالمتألهین می گوید:
آن چه در اعتقاد به حشر بدنها از روز قیامت لازم است، آن است که بدن هایى از قبرها برانگیخته مىشوند به طورى که اگر کسى تک تک آنها را ببیند، بگوید: این فلان کس است یا بگوید این بدن فلان است و آن بدن به همان است.(6)
علامه تهرانى(ره) مىنویسد:
جمهور اهل اسلام و تمام فقهاء و اصحاب حدیث قائل شدهاند که معاد فقط جسمانى است. بنابراین، روح در نزد آنان عبارت است از جسمى که در بن سارى و جارى است همانند آب در گل و روغن در زیتون.
جمهور فلاسفه و پیروان مشایین، قائل شدهاند که معاد فقط روحانى است؛ یعنى فقط عقلى است، چون بدن و جسم به واسطه انعدام، صورت و عوارض و متعلقاتش منعدم مىشود و اعاده معدوم امرى محال است، امّا نفس چون مجرّد است باقى مىماند .
بسیارى از اکابر حکما و مشایخ عرفا و جمعى از متکلمین مانند حجة الاسلام غزالى و کعبى و حلیمى و راغب اصفهانى و بسیارى از اصحاب امامیه ماند شیخ مفید و شیخ طوسى و سید مرتضى و علاّمه حلّى و خواجه نصیر الدین طوسى قائل به هر دو قسم از معاد شده اند و محقق سبزوارى هم همین قول را متین و استوار مىداند، چون انسان عبارت است از نفس و بدن، به تعبیر دیگر، از عقل و نفس ترکیب یافته است، بنابراین، براى بدن کمالى است و براى نفس هم کمالى. و هم چنین اکثر نصارى و تناسخیه نیز به همین قول معتقدند فقط فرق در این است که محققین از مسلمین و پیروان آنان معتقدند، که ارواح حادث اند و به بدن عود مىکند، ولى تناسخیه معتقدند که ارواح قدیم اند و هر کدام به جسم خاص حلول مىنمایند.
در گفتار کسانى که معتقد به معاد روحانى و جسمانى هستند، نیز اختلاف است که آیا آن چه از بدن در آخرت بازگشت دارد، عین این بدن است؛ یا مثل آن است؟
ایشان مىفرماید: بر افراد صاحب بصیرت پوشیده نیست که نشئه دوم که نشئه آخر است، شرایط دیگرى دارد .بدنى ثابت و لا یتغیر و مناسب با ابدیت است.
آیات وارد در قران کریم هم دلالت بر این دارند که روح به بدنى مثل این بدن تعلق مىگیرد و محشور مىشود. از جمله: «على ان نبدّلکم امثالکم و ننشئکم فیما لا تعلمون؛(7) ما در میان شما مرگ را مقدّر کردیم تا آن که مثلهاى شما را تبدیل کنیم و شما را در آن چیزهایى که نمىدانید ایجاد نماییم».
آیه دیگر: ما ایشان را آفریدیم و بنیان وجودى و کیان آنها استوار نمودیم و زمانى که بخواهیم مثلهاى آنان را تبدیل مىنماییم».(8)
مراد از امثال در این آیات همان بدن است و به معناى احوال و اطوار است، یعنى ما بدنهاى آنان را به احوالات و اطوار مختلف در مىآوریم. البته با اطوار عالیه محشور مىشود و نه با آن مادّیت و کثافت که در دنیا بود و محتاج به دفع فضولات بود و قابلیت بقا نداشت.(9)
بنابراین انسان در بهشت و جهنم با جسم و روحش خواهد بود، امّا جسمانیتى که با قوانین آن سازگار باشد و از نعمتهاى آن جا استفاده خواهد کرد.
و نیازهاى انسان در بهشت هم برآورده مىشود، «ما تشتهیه الانفس».(10) در بهشت هست شخصى بهشتى هر چه را اراده کند نزدش حاضر مىشود.
پى نوشتها:
1. همان، پاورقى به نقل از بحارالانوار، ج 7، ص 47.
2. قیامت (75) آیه 3 و 4.
3. یس (36) آیه 79.
4. حج (22) آیه 7.
5. یس (36) آیه 51.
6. علامه تهرانى، معادشناسى، ج 6، مجلس 37.
7. واقعه (56) آیه 61.
8. انسان (76) آیه 28.
9. معادشناسى، علامه تهرانى، ج 6، ص 158 تا 166 با تغییر و تصرّف.
10. زخرف (43) آیه 71.