حقیقت وحى چیست؟ آیا قابل درک است؟

 وحى در معناى اصطلاحى و خاص، کلام پوشیده و سرّى از طرف خداوند به انسان است.
پى بردن به حقیقت وحى و دریافتن تمامى زوایاى آن، براى غیر پیامبران ممکن نیست زیرا، هر پدیده‏اى که انسان نتواند آن را تجربه نماید، قابل فهم دقیق نیست، به طور مثال شخصى که فاقد حس بینایى است، هر مقدار که در مورد خصوصیات این حس و خواص و آثار آن توضیح دهید، باز نابینا نمى‏تواند به حقیقت آن راه یابد مگر این که نابینایى او از بین برود. درمورد وحى نیز چنین است. حقیقت وحى براى پیامبران آشکار است و در قرآن و سنت به کیفیت آن اشارت رفته است. تنها راه بشر براى پى بردن به حقیقت آن، رجوع به کتاب و سنت است. البته در باب وحى، دانشمندان اسلامى (فلاسفه، متکلمین و...) نظریات گوناگونى داده‏اند.(1)
مولوى در مورد عدم امکان دست یافتن به حقیقت وحى مى‏گوید:
روح وحى از عقل پنهان‏تر بُود
زآنکه او غیب است، او زان سر بود
عقل احمد از کسى پنهان نشد
روح وحیش مُدرک هر جان نشد(2)
طبق آیه شریفه، راه ارتباط پیامبران با خدا از سه طریق است:
1 - القاى به قلب: وحى الهى به قلب پیامبر الهام مى‏شود مثلاً: «ما به نوح وحى کردیم که کشتى را در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز».(3)
2 - از وراى حجاب: آن طور که خداوند در کوه طور باموسى(ع) سخن گفت.(4)
3 - از طریق فرستادن فرشتگان (رُسُل): آن گونه که در مورد پیامبر وارد شده است: «بگو کسى که دشمن جبرئیل باشد و دشمن خدا است» چرا که او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرد».(5)
نتیجه اینکه: نزول وحى بر پیامبر(ص) غالباً از طریق فرشته وحى صورت مى‏گرفت.
اولاً: وحى امرى، ماوراى عقل و فهم بشر است و هیچ گونه تجربه‏اى در مورد آن ندارد.
ثانیاً: تنها راه رجوع به قرآن و حدیث است.
براى حُسن ختام چند حدیث در مورد وحى ذکر مى‏کنیم‏
1 - پیامبر در مورد طریقه‏هاى وحى که بر ایشان نازل شده، سه طریق ذکر کرده‏اند:
أ) گاه فرشته به صورت انسانى در مى‏آید و پیامبر را مخاطب مى‏ساخت و مطالب را به او مى‏گفت گاهى به صورت «دحیه کلبى» به حضور پیامبر شرفیاب مى‏شد. این شخص برادر رضاعى پیامبر بود و از زیباترین مردم بود.(6)
ب) گاهى همچون زنگ در گوش صدا مى‏کرد و این سخت‏ترین نوع وحى بر پیامبر بود، به گونه‏اى که حتى در روزهاى سرد صورت پیامبر غرق عرق مى‏شد. اگر بر مرکب سوار بود، مرکب چنان سنگین مى‏شد که به زمین مى‏نشست.
ج) گاهى جبرئیل به صورت اصلیش بر یامبر ظاهر مى‏شد که تنها دو بار چنین بود.(7)
2 - هنگامى که وحى از طریق فرشته بر پیامبر نازل مى‏شد، حال پیامبر عادى بود، اما هنگامى که ارتباط مستقیم و بدون واسطه برقرار مى‏گشت، پیامبر سنگینى فوق‏العاده‏اى احساس مى‏کرد، تا آن جا که گاه مدهوش مى‏شد.(8)
براى اطلاع از حقیقت وحى به منابع زیر رجوع شود:
1 - تحلیل وحى از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمد باقر سعیدى روشن،
2 - وحى و تجربه دینى، حسن یوسفیان، احمد حسینى شریفى، نشریه وارش، ش 6 و 7، مهر و دى 1377.
پى‏نوشت‏ها:
1 - براى اطلاع بیشتر در این مورد به تفسیرنمونه، ج‏20، ص 485 به بعد مراجعه نمایید.
2 - مثنوى معنوى، دفتر دوم، ابیات 3258 - 3260.
3 - مؤمنون (23) آیه 27.
4 - نساء (4)، آیه 164.
5 - بقره (2) آیه 97.
6 - مجمع البحرین، ماده وحى‏
7 - تفسیر نمونه، ج‏20، ص 488.
8 - توحید صدوق، طبق نقل بحارالانوار، ج‏18، ص 256.

چرا زن به عنوان ناقص العقل معرفی شده است

 ما دو گونه عقل داریم 1 - عقل نظرى 2 - عقل عملى. توضیح عقل نظرى و عقل عملى؛
عقل نظرى؛ یعنى ادراکات عقلى و فکرى و محاسبات مغزى که انسان به واسطه این عقل در علوم مختلف به پیشرفت‏هایى دست یافته است. وجود قوه عاقله در انسان ما به الامتیاز انسان از سایر حیوانات و موجودات است؛ یعنى فرق انسان با حیوانات در همین عقل نظرى و در قوه تفکر و اندیشیدن است و پیشرفت علوم و تکنیک‏ها در زمینه‏هاى مختلف مدیون عقل نظرى است.
مردها و زن‏ها در مورد عقل نظرى با هم یکسان هستند. همان طور که مردها درس مى‏خوانند پزشک مى‏شوند، مهندس مى‏شوند، فیزیکدان و شیمى دان مى‏شوند، زنان نیز با درس خواندن به این درجات مى‏رسند. شاید بتوان گت تفاوتى از این نظر بین مرد و زن وجود ندارد و فهم درک و استدلال مردان با زنان فرقى ندارد. این گونه عقل را عقل ابزارى مى‏نامند. یعنى عقلى که انسان با او بتواند علوم مختلف را فراگیرد.
عقل عملى؛ اصطلاحاً به آن عقلی مى‏گویند که احکام آن باید مورد عمل واقع شود؛ یعنى کارهاى عاقلانه‏اى که انسان باید انجام دهد و کارهاى لهو و لغو و بیهوده را رها کند و انجام ندهد. عقل عملى اقتضا دارد که انسان دروغ نگوید، ظلم نکند، راستگو و عادل باشد، کارهاى بیهوده انجام ندهد، به هرچیز به اندازه خودش بها دهد. نیت، اخلاص در عمل، محبّت، انجام کارهاى عاقلانه از کارها و دستورات عقل عملى است.
انسان عاقل به این معنا کارهاى سفیهانه انجام نمى دهد و معیار فضیلت انسانى بر انسان دیگر عقل عملى است. گر چه برترى عقل نظرى در انسان مایه ارزشمندى او است ولی آن چه انسان را نزد خدا مقرب‏تر مى‏کند و باعث فضیلت و برترى نزد خدا مى‏شود، عقل عملى است. هر انسانى که به مقتضیات عقلى بشتر عمل کند و از کارهاى لغو و بیهوده دورى کند او عاقل‏تر است.
متأسفانه در بین مردم آن چه از کلمه عقل مى‏فهمند همان عقل نظرى است، ولى در اصطلاح آیات و روایات مراد از عقل، عقل عملى است. عقل مقابل جهل و سفاهت است. قرآن و روایات آدمى را که اهل فساد و گناه و کارهاى لغو باشد، عاقل نمى‏داند. با توجه به این توضیح نمی توان گفت که  مردها از زن‏ها از نظر فهم و ادراک و عقل نظرى بالاترند و بهتر مى‏فهمند، بلکه غالبا مردها در بخشى از حکمت عملى مانند قضاوت عاقلانه‏تر و اداره شئون سیاسى، سیاست مدارانه‏تر عمل مى‏کنند اما غالبا زن‏ها احساسى‏تر عمل مى‏کنند. عقلى که در زن و مرد متفاوت است عقل اجتماعى، یعنى در نحوه مدیریت در مسائل سیاسى و اقتصادى، قضایى و نظامى است. ضمناً زن‏ها در عقل عملى به معناى مدیریت در اداره خانه و تربیت و پاسدارى از کودک از مردها جلوتر و کارآمدترند. عقلى که موجب تقرب مى‏باشد همان است که از رسول خدا(ص) درباره نام گذارى آن به این اسم چنین آمده است: عقل چیزى است که انسان به وسیله آن ، غرائز و امیال خود را عقال و پاى بند مى‏کند.1
پاورقی.

1 . با استفاده از زن در آیینه جلال و جمال، ص 250 به بعد با تلخیص و اضافات.

 

دین به انسان برای بر آوردن نیازش چه کمکی می کند؟

پرسش «جایگاه دین در عرصه زندگى» هم از سوى افرادى مطرح مى‏شودکه به مبدء و معاد عقیده ندارند، هم توسط کسانى که به خدا و معاد ایمان دارند.

دیدگاه‏ها درباره نیاز به دین.
دین شناسان وجود دین را در تفسیر زندگى، هدایت و تأمین سعادت دنیا و آخرت ضرورى دانسته‏اند.(1) البته این دسته در خصوص گستره حداقلى و حداکثرى دین اختلاف نظر دارند.(2)
براى بیان نقش دین در زندگى ضرورى است برخى از دلائل لزوم دین و فواید آن بیان شود.(3) بیان فواید و لزوم دین هم بطلان مبناى مخالفان ضرورت دین را اثبات مى‏کند و هم نیاز انسان به دین را ضرورى مى‏نماید.
1- رشد عقلى:
عقل براى هدایت و تأمین سعادت انسان کافى نیست، بلکه عقل جهت رشد و شناخت برخى از واقعیات، نیاز به دین دارد، زیرا عقل در شناخت برخى از مسایل عاجز است و در تشخیص حق و باطل دچار مشکل مى‏شود. دین است که در برخى موارد زمینه‏هاى حکم عقل را فراهم مى‏نماید و آن را در تفسیر زندگى، شناخت جهان و شناخت مبدأ و معاد کمک مى‏کند.(4)
بر اساس نیاز عقل به دین است که یکى از فلسفه‏هاى بعثت پیامبران «رشد عقلانى» بیان شده است. امام على(ع) فرمود: «خداوند رسولانش را فرستاد... تا گنجینه‏هاى عقل را آشکار سازند...».(5)
استاد آیت اللَّه جوادى آملى مى‏نویسد: «... مثلاً عقل انسان، بعضى از صفات جزئیه
خداوند، مانند سمع و بصر و کلام الهى و همچنین حقیقت معاد و چگونگى آن و احکام الهى را کاملاً درک نمى‏کند و باید آن‏ها را از نقل (حدیث) استفاده کند...».(6)
2- تشریع قانون:
اندیشمندان باور دارند که انسان‏ها مدنى بوده و نیاز به زندگى دسته جمعى دارند تا نیازهاى خویش را با تعامل تأمین کنند. اولین مؤلفه زندگى دسته جمعى، وجود قانون و اجراى آن است؛ زیرا بدون قانون نمى‏توان امنیت و عدالت را برقرار کرد و از حقوق مردم دفاع نمود.
طرفداران دین باور دارند که عقل و علم به تنهایى قادر نیستند که همه مصالح و مفاسد انسان‏ها
را درک کردهو بر اساس آن قانون وضع کند: «ما نباید فراموش کنیم که معلومات و ادراکات عقلى ما بر آنچه که نمى‏دانیم، قطره‏اى در مقابل یک اقیانوس عظیم است، و این حقیقتى است که همه دانشمندان اعم از مادى و غیر مادى به آن معترفند...».(7)
محدودیت عقل انسان از یک سو و نیاز انسان به قانون از جانب دیگر این امر را ضرورى مى‏نماید که خداوند هم باید قانون جعل کند و هم براى اجراى قانون پیامبران را ارسال نماید تا آن‏ها با اجراى قانون، ارتباط انسان‏ها با خدا را بر قرار
نمایند و سعادت آنان را تأمین کنند. این قوانین همان دین است که مجریان آن پیامبران هستند. در تعریف دین گفته شده است: «مراد از دین مکتبى است که از مجموعه عقاید اخلاق و قوانین و مقررات اجرایى تشکیل شده و هدف آن راهنمایى انسان براى سعادتمندى است».(8)
امام صادق(ع) در خصوص فلسفه بعثت پیامبران فرمود: «... هنگامى که ثابت کردیم خالق و آفریدگارى داریم و آن آفریدگار هرگز به چشم دیده نمى‏شود و قابل لمس نیست تا بندگانش با او تماس
مستقیم داشته باشند، ثابت مى‏شود که او سفیرانى میان بندگانش دارد که دستورهاى او را به آن‏ها مى‏رسانند و آن‏ها را به آنچه مصالح و منافع شان در آن است و مایه بقاى آن‏ها، و ترک آن مایه فناى آنان مى‏شود، رهنمون مى‏شوند».(9)
3- اخلاق و تربیت:
در حوزه اخلاق و تربیت نیز انسان‏ها به دین نیاز دارند، زیرا عقل و دانش انسان در رشد فضایل اخلاقى و تفسیر و شناخت مفاهیم آن عاجز است؛ از این رو امروزه این لغزش به وجود آمده است که ارزش‏هاى اخلاقى و کرامت انسانى، در لذت دنیوى، قدرت گرایى و ثروت ظهور مى‏کند.(10)
در مکاتب اخلاقى به وجود آمده، هر کدام خوشبختى انسان را در یک چیز دانسته‏اند: یکى در لذّت‏گرایى، دیگرى در ترک لذّت، یکى در سود خواهى و دیگرى در قدرت‏طلبى، که «نیچه» فیلسوف آلمانى، خوشبختى انسان را در رسیدن به قدرت هر چه بیشتر مى‏داند، حتى با از بین بردن انسان‏ها. و این نشان از سردرگمى عقل در شناخت راه سعادت و نجات بشرى است. و براى نجات بشریت و پیمودن راه سعادت باید از دین کمک گرفت، دینى که توسط رسولان الهى براى ما انسان‏ها آورده شده است. و به همین جهت پیامبر(ص) فرمود: «انّى بعثت لأتمّم مکارم الاخلاق؛(13) بدرستى که مبعوث شدم براى کامل کردن اخلاق».
این حدیث بیانگر آن است که عقل به تنهایى براى کسب فضایل و مفاهیم اخلاقى کافى نیست، بلکه براى تشکیل جامعه آرمانى نیاز به مکمّل دارد که آموزه‏هاى اخلاقى است. شاید بر همین اساس باشد که یکى از فلسفه‏هاى بعثت پیامبر(ص) تعلیم و تربیت بیان شده است.(14) دین نه تنها در تعریف و ارائه مفاهیم اخلاقى نقش دارد، بلکه پشتوانه مهم اجراى بایدها و نبایدهاى اخلاقى است. عقل انسان‏ها نمى‏تواند هواهاى نفسانى را مغلوب کند، بلکه در تضاد این دو (عقل و شهوت) پیروز میدان نفس اماره است.
شاید انسان‏ها خوب و بد و راه خوشبختى را بشناسند، اما انگیره و عاملى که بتواند آن‏ها را به انجام برساند، نبوده یا ضعیف است.
بنابراین، دین با ایجاد ایمان و باور به خداوند و رستاخیز و حسابرسى قیامت و بیان ارزش‏هاى الهى و انسان، پشتوانه بسیار محکمى براى اخلاق انسانى است که براى اجراى مفاهیم اخلاقى نیاز به تشویق است؛ از این رو پیامبران الهى معلمان جامعه خوانده شده اند و مردم، دانش آموزانى که پیامبران با بهره‏گیرى از دو عنصر «بشارت و انذار» به هدایت آنان مى‏پردازند.(15) بر اساس نقش دین در زندگى و پرورش اخلاق است که برخى از اندیشمندان غیر مسلمان نیز بر ضرورت دین تأکید کرده‏اند.
«تولستوى» مى‏گوید: ایمان آن چیزى است که آدمى با آن زندگى مى‏کند.(16) و دنیا بدون دین زندان است.
استاد شهید مطهرى در خصوص نقش دین مى‏نویسد: «اولین اثر ایمان این است که پشتوانه اخلاق است.(17) خواجه نصیر طوسى و بوعلى سینا نیز عقیده دارند که براى ایجاد مدینه فاضله و جامعه سعادتمند به دین و آموزه‏هاى آن نیاز است.(18)
4- راهنمایى به زندگى با آرامش:
انسان داراى دو بُعد مادى و معنوى است که پرورش و هدایت هر دو نیاز به راهنمایى دارند. عقل و علم در پرورش بُعد مادى تا اندازه‏اى موفق بوده‏اند، ولى تقویت و پرورش بُعد معنوى، نیاز به راهنماى دیگر دارد که دین است. دین در ایجاد آرامش (که یکى از نیازهاى روحى انسان است) نقش بنیادى دارد، زیرا دین با راهنمایى خود زندگى انسان را هدفمند نموده و زمینه هایى را فراهم مى‏کند که انسان به مبدأ و معاد اعتقاد پیدا کند. اعتقاد به مبدأ و معاد سختى‏ها و مشکلات زندگى را معنا دار نموده و به انسان آرامش مى‏دهد. یکى از نویسندگان در این خصوص مى‏نویسد: «دین، اطلاعاتى را در اختیار انسان مى‏نهد تا زندگى براى او در مجموعه هستى، میسّر و مطبوع شود. به تعبیر دیگر: بین آدمى و جهان و زندگى و خویشتن او آشتى بر قرار گردد و همه چیز را به دید مثبت بنگرد. دکتر «بیل» در پیامى به جهانیان، آنان را به داشتن قدرت مثبت نگریستن فراخوانده و گفته است: با اطمینان به نفس، شور و حرارت، نگرش مثبت و کمک پروردگار مى‏توانى مشکلات شخصى خویش را حل کنى...» .(19) قرآن کریم نیز یکى از پیام‏هاى دین را آرامش روانى مى‏داند: «ألا بذکراللَّه تطمئنّ القلوب».(20)
5- معنا بخشى به زندگى:
یکى از فواید دین در معنا بخشیدن به زندگى ظهور مى‏کند. این پرسش‏ها، پرسش‏هاى مهم همه انسان‏ها هستند: از کجا آمده‏ام، براى چه آمده‏ام، به کجا خواهم رفت؟
واقعیت آن است که عقل به این پرسش‏ها جواب قابل قبول ارائه نکرده، از این رو هنوز این پرسش‏ها وجود داشته و بشر از شناخت معناى زندگى عاجز است. یکى از فواید دین این است که با طرح مبدأ و معاد و فلسفه آفرینش انسان به زندگى معنا بخشید؛ از این رو برخى از جامعه شناسان در تحلیل دین مى‏گویند: «جوهر دین را باید در این واقعیت جستجو کرد که دین در واقع، واکنشى در برابر تهدید به بى معنایى در زندگى بشرى، کوششى براى نگریستن به جهان، به صورت یک واقعیت معنا دار است».(21)
یکى از نویسندگان مى‏نویسد: «شاید این فایده دین معنا بخشیدن به زندگى، از مهم‏ترین فواید دین باشد، زیرا زمانى زندگى براى انسان معنا دارد که بداند هدف و معناى آن چیست و براى چه آفریده شده است. در واقع اگر معناى زندگى را در جهت تأمین جاودانگى و ابدیت انسان تبیین کنیم، به یکى از عظیم‏ترین و اصلى‏ترین فواید دین دست یافته‏ایم، از این رو گفته‏اند: «سرّ حاجت انسان به دین، جاودانه بودن و زندگى اُخروى است و اگر جاودانگى مطرح نباشد، زندگى لغو (و بیهوده) خواهد بود».(22).
6- برقرارى قسط و عدل:
تاریخ انسان‏ها چالش و اختلافات و ظلم‏هایى را شاهد بوده، و این در حالى است که بشر از عقل و دانش برخوردار مى‏باشد. و عقل در چالش زدایى و ایجاد زندگى مسالمت امیز موفق نبوده؛ همچنین عقل در تعریف صلح و تبیین شرایط و عوامل برقرارى عدالت نیز دچار مشکل شده است و عامل بازدارنده در برابر ظالمان به حساب نمى‏آید.
دین نخست ظلم، عدل و صلح را تعریف نموده، مردم را به ظلم ستیزى و حمایت از مظلومان سفارش کرده؛ از این رو پیامبران الهى در طول تاریخ با عدالت ستیزان مبارزه نموده و تاریخ شاهد درگیرى حق و باطل بوده است. از سوى دیگر دین همگان را به صلح سفارش نموده و شرایط صلح را بیان کرده است، افزون بر این که اسلام جهاد در راه عدل را لازم دانسته و همه پیروان ادیان الهى را به همگرایى و گفتگو فراخوانده است.(23)
یکى از فلسفه بعثت انبیا آزادى انسان‏ها از اسارت و ظلم پذیرى(24) و برپایى قسط و عدل بیان شده است: «لقد أرسلنا رُسُلَنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط؛ همانا ما پیامبران خود را با ادله و معجزات (به خلق) فرستادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کریم تا مردم به راستى و عدالت گرایند».(25) و این همان نقش دین در زندگى است.
پى نوشت‏ها:
1. جوادى آملى، انتظار بشر از دین؛ عبدالحسین خسرو پناه، قلمرو دین، ص 313 به بعد.
2. قلمرو دین، ص 6.
3.ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 7، ص 18 به بعد.
4. جوادى آملى، همان، ص 40؛ پیام قرآن، ج 7، ص 33.
5. اصول کافى، ج 1، ص 16.
6. جوادى آملى، همان.
7. پیام قرآن، ج 7، ص 51.
8. جوادى آملى، پیشین، ص 24؛ لغت نامه دهخدا، واژه دین؛ دایرة المعارف فارسى، واژه دین؛ محمد تقى جعفرى، فلسفه دین، ص 16.
9. کافى، ج 1، ص 168.
10. زین العابدین قربانى، اخلاق و تعلیم، ص 34 به بعد.
11. کنزالعمال، ج 11، ص 420.
12. جمعه (62) آیه 2.
13. پیام قرآن، ج 7، ص 28 - 29.
14. بیست گفتار، ص 189.
15. همان.
16. جوادى آملى، انتظار بشر از دین، ص 37.
17. همان، ص 42. 2. رعد (13) آیه 28.
18. جامعه‏شناسى دین، ص 179.
19. جوادى آملى، همان، ص 45 - 46.
20. آل عمران(3) آیه 64.
21. روم (3) آیه 25.
22حدید (57) آیه 25.